دریغا که در سرنوشتی، ناموزون
جای پای هوسهای یک مجنون
سالهایی، پر از کشته و خون
دردهایی، در نهایت جنون
در رویارویی مرگ بدون چرا و چون؟!
میزداید خواب را ز چشمانم اکنون...
تا به حرمت شکستن آیینهها
چیدن بالهای پر درد پروانهها
بدانیم آن آیینهها همواره پروانه میمانند.
با پروازشان نور را منعکس
میسازند برای تمامی دورانها...
چو سید قطب و غزالیها...
یاد شهدای دیار حسن البنا
فراموش نخواهند شد.
زیرا همیشه گلهای خوش بو
در آغوش خار میرویند.
بذر امید را، در دل باغ ترویج
میدهند.
آه که چه خونها،
در جوهر سرخ قلم ریخته شد.
نامشان را به یاد و خاطره سپردند.
افسوس که در وهم سرسبزی این باغ ماندهایم.
در اندوه سبدهای خالی ماندهایم
ذهن ما لحظهای از این حقایق دور نمیماند.
نیک میدانیم که شهدای مصر برای همیشه پروانه میمانند.
زیرا زلالی آیینههای شکسته،
نور و شور مردم آن دیار را
میشناسیم.
از استقامت و ایستادگی ملت مصر بدور است در هوای سرد و سهمگین نفس بکشند.
حال در این قاب محصور
بدور از شادی و سرور
در پی انعکاس نور
فجر دیگری را برای آن دیار از خداوند متعال طلب داريم.
تا روزی که جای پای، هوس را هرس کنیم.
حریص در تحقق بخشیدن به باورهای خود باشیم.
زیرا پروانهها همواره میمانند.
نظرات
یسری کریمی
15 تیر 1394 - 03:28سلام علیکم.خواهرعزیز و گرامی قلمت همواره بردوام....سپاس.